شبی یک کشتی گرفتار طوفان شد.

 مسافران وحشت زده شده بودند و فریاد میکشیدند. 

 

دختر ۸ ساله ی ناخدا هم در کشتی بود.

 

 سر و صدای بقیه بیدارش کرد.

 

 از مادرش پرسید: مادر چه شده؟

 

 مادر گفت که توفانی عظیم آمده است.

 

 دخترک: آیا پدر پشت سکان است؟

 

 مادر: بله‌. 

 

دخترک با شنیدن این پاسخ، دوباره به رختخوابش بازگشت.

 

 

 دخترک دیگر نمیترسید، 

 

چون به سکاندار ایمان داشت.

 

 

 تا وقتی خدا سکاندار ماست،

 

نگرانی برای چه؟؟

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خکام Tozeki اطلاعات عمومي خود در مورد انواع بيماري ها را بالا ببريم کامپیوتر - نرم افزار آنتالیا ترکیه Software آندروید ها آخر کار معصومه باقری باغ بلور